شیرین کاری های حمید رضا
بسته سیر رو گذاشته بودم دم در تا بعدا بیارم پاکش کنم و برا ماه رمضون آماده کنم . جیگرم چشم مامانی رو دور دیده با اینکه زورش هم نمی رسید اونو برداشته بودو کشون کشون آورده بود تو حال و تا منو دید ماتش برد . داشتیم آماده می شدیم تا برا گلم جشن تولد بگیریم تا ما لباس بپوشیم اون قبل بابایی پیرهن بابا رو برداشته و خودش پوشیده ...